پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

به نام خداوند بخشنده ی مهربان
در این وبلاگ سعی در این است جملات و عکس نوشته ها و رمانهای عاشقانه قرار بگیرد.

نویسندگان
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد خود با کہ بگویم کہ تو درمان منے..» ثبت شده است

دیگه نمیشه(قسمت هشتم)

milad mirshekar | پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۰۰ ق.ظ

رمان دیگه نمیشه



فضای قشنگ و شیک رستوران، هرکسی رو مجذوب خودش میکرد.

یه میز دونفره رو برای نشستن انتخاب کردیم و نشستیم.

ـ خب سرورم چی میل دارین؟
خندید و منو رو برداشت:
ـ هر چی عشقم انتخاب کنه.

بعد از سفارش غذا، طبق معمول مشغول حرف زدن شدیم و صدای خندیدنمون تو کل رستوران پیچید. بی کلاس بودیم دیگه! گند زده بودیم به فضای رمانتیک اونجا...

با لیزی بودن خیلی خوشحالم میکرد و من میشدم همون رزای سابق که هیچ کس نمیتونست اشکشو ببینه. رزایی که  فقط خنده رو لباش بود و هیچ چیز نمیتونست ناراحتش کنه...

گارسون درحالی که سفارشاتمون رو روی میز میزاشت، بهمون تذکر داد که آروم تر بخندیدم.
کلا آبرومون رفته بود...

  • milad mirshekar

دیگه نمیشه(قسمت هفتم)

milad mirshekar | چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۰۰ ق.ظ


رمان دیگه نمیشه


لیزی که انگار تازه چیزی یادش اومده باشه، برگشت سمت من و گفت:
ـ اوووه اوووه رزا ... نمیدونی قیافه جولیا وقتی فهمید که امروز میای شرکت چه جوری شده بود !

دنیل: بسه دیگه لیزی... کمتر غیبت کن. مگه جولیا باهات چیکار کرده که انقدر ازش متنفری؟

ـ داداشمو اغفال کرده.

دنیل که از قیافش مشخص بود کلافه شده، گفت:
ـ لیزی برو به کارت برس تا من اتاق رزا رو بهش نشون بدم.

لیزی: نمیشه من بمونم؟

ـ نه... کلی کار داری.

مشکوکانه به دنیل نگاه کرد و گفت:

  • milad mirshekar

تو ایمان منی

milad mirshekar | شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۱۰ ق.ظ
تو ایمان منی
ناز پروده ے عشق تو شدم
جان منے...

درد خود با کہ بگویم
کہ تو درمان منے..

دین و دنیا و همہ هستی من
رفتہ بہ باد

هیچ سرمایہ مـرا نیست
تو ایمان منی



  • milad mirshekar