پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

به نام خداوند بخشنده ی مهربان
در این وبلاگ سعی در این است جملات و عکس نوشته ها و رمانهای عاشقانه قرار بگیرد.

نویسندگان
آخرین نظرات

۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

دفتر شعرم

milad mirshekar | شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۱۴ ب.ظ

دفتر شعرم


ﺩﻓﺘﺮ ﺷﻌﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﻢ
ﺧﻂ ﺑﻪﺧﻂ ﭘﺮ ﺍﺳﺖ
ﺍﺯ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﺗﻮ

ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ... ؟
ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﺗﻮ ﺷﺪﻩ،
ﺩﻟﯿﻞ ﺷﻌﺮﻫﺎﯼ ﺳﭙﯿﺪﻡ ...

ﺳﯿﺪ_ﻣﺤﺴﻦ_ﺣﻮﺗﯽ_ﻧﮋﺍﺩ


  • milad mirshekar

آسمان

milad mirshekar | شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۱۰ ب.ظ

آسمان را


آسمان را
سخت در آغوش فشردم
اما
آسمان هم حسی نابی که
آغوش تو دارد را نداشت

سحر_ماخانی


  • milad mirshekar

شروعم کن

milad mirshekar | شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۵ ب.ظ

دوست داشتنم را


دوست داشتنم را
به تعویق نیانداز!

من همان شنبه اى هستم
که سالها برایش
برنامه داشتى!

شروعم کن...

علی_قاضی_نظام


  • milad mirshekar

من با تو (قسمت دوم)

milad mirshekar | شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ب.ظ

من با تو لیلی سلطانی



سرم رو به سمت صدا برگردوندم.
با حرکت سرم موهای بافته شده ی خیسم مثل شلاق روی شونه م فرود اومدن.
صدا از سمت خونه ی عاطفه اینا بود!
همسایه ی دیوار به دیوار و صمیمی مون.
عاطفه با خنده از پنجره ی طبقه دومشون نگاهم میکرد.
جدی گفتم:خجالت نمیکشی خونه ی مردمو دید میزنی؟!
نچ کشیده ای گفت و ادامه داد:هانی دستم به همین دامنت! بیا و من و نجاتم بده!
کنجکاو گفتم:چی شده؟

  • milad mirshekar

من با تو

milad mirshekar | شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۳ ب.ظ

من با تو لیلی سلطانی



نگاهم رو از کتاب فیزیک گرفتم و از پشت میز بلند شدم.
کتاب رو به قفسه ی سینه م چسبوندم و به سمت پنجره قدم برداشتم.
رسیدم نزدیک پنجره،پرده ی سفید رنگ رو کنار زدم و نگاهم رو به حیاط کوچیک مون دوختم.
آسمون گرفته بود،ابرهای خاکستری رنگ جلوی خورشید رو گرفته بودن.
جمعه به اندازه ی کافی دلگیر بود با این هوا هم بهتر شده بود!
برگ های درخت گوشه ی حیاط زرد شده بود،برگ های زرد و نارنجی روی موزاییک ها رو پوشنده بودن.
با لبخند به منظره ی حیاط زل زده بودم.
خونه مون تو یکی از محله های متوسط نشین تهران بود،پدرم کارمند بانک و مادرم خانه دار.
و من تک دختر و ته تغاری خونه،فقط یه برادر بزرگتر از خودم به اسم شهریار که هفت سال ازم بزرگتره دارم.
خونه مون ویلایی و یک طبقه،یه اتاق بزرگتر از دوتا اتاق پایین داشت که پله میخورد.
اجازه ندادم به عنوان انباری ازش استفاده کنن و از سیزده سالگی اتاق من شد.
بی اراده نگاهم به سمت خونه ی سمت چپ کشیده شد!
خونه ی عاطفه دوست صمیمیم.

  • milad mirshekar

آغوشت

milad mirshekar | جمعه, ۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۵۱ ب.ظ

آغوشت


چقدر آغوشت مرا می فهمد
هر وقت دلتنگم
بازوانت گرم تر می شود

لیلا_صابری_منش

منبع کانال


DoraneAsheghi


  • milad mirshekar

گرم باشی

milad mirshekar | جمعه, ۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ب.ظ

فال آذر


برف ببارد
غنچه ها دچار سرما باشند...
نیمکتی میزبان من و تو
آن گوشه ی سرد زمستان،
در آغوشمان گیرد.
قهوه،فال آذر بگیرد برایمان
سرد باشد و سرد باشد و گرم باشی...

مژده_رحمانی

  • milad mirshekar

قلب را نمی توان زندانی کرد

milad mirshekar | جمعه, ۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۳۷ ب.ظ

قلب


می گویند عاشق نشو
می خواهم عاشق نباشم
مگر می شود؟!

قلب را
نمی توان زندانی کرد ...

لیلا_صابری_منش

  • milad mirshekar

چند ثانیه دیرتر

milad mirshekar | جمعه, ۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۳۳ ب.ظ

دخترک گل فروش


مثل تمام آدم های امیدوار...
مثل دخترکی گل فروش،
تو یک روز سرد...
که چشماش پر از امیده،

وقتی صدا میکنه
آقا فقط یکی بخر...

مثل من...
وقتی با هزار امید، می گویم
((دوستت دارم))...

بگذار زمان بیشتری امیدوار باشم ...
فقط چند ثانیه دیرتر
بگو نه...

پیمان_اسماعیلی


  • milad mirshekar

صفحه گوشی من

milad mirshekar | جمعه, ۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۹ ب.ظ

صفحه خاموش


ساعت دوازده شب بود
باران دلم سخت بارید
فکر کنم تو در خواب بودی

تمام ساعتها از صدای بارش
پاییزی من لرزیدن
اما صفحه گوشی من هنوز
خاموش بود ...

سحر_ماخانی

  • milad mirshekar