پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

به نام خداوند بخشنده ی مهربان
در این وبلاگ سعی در این است جملات و عکس نوشته ها و رمانهای عاشقانه قرار بگیرد.

نویسندگان
آخرین نظرات

همه بهانه هایم از نبودن توست

milad mirshekar | چهارشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۴۰ ب.ظ


همه بهانه هایم از نبودن توست
اگر باشی...
اگر باشی...
از هزار و یک بلا هم بهانه نمی گیرم . . .


  • milad mirshekar

خبر مرگم عاشقت شده ام

milad mirshekar | چهارشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۳۱ ب.ظ


عاشقانه

خبر مرگم
عاشقت شده ام ، میان این همه گرفتاری 


  • milad mirshekar

دوست داشتنت را

milad mirshekar | چهارشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۲۴ ب.ظ

عاشقانه


دوست داشتنت را
از سالی به سال دیگری جا‌بجا می کنم
مثل دانش ‌آموزی که مشقش را
در دفتری تازه پاک نویس می کند
صدای تو، عطر تو، نامه های تو
شماره تلفن تو و صندوق پستی تو را هم منتقل می کنم
و می آویزمشان به کمد سال جدید
اقامت دائمی قلبم را به تو می دهم
تو را دوست دارم و  هرگز  رهایت نمی ‌کنم
بر برگه‏ ی تقویم آخرین روز سال
در آغوش می گیرمت
و در چهار فصل سال می‌ چرخانمت... 

  • milad mirshekar

دیدنت

milad mirshekar | چهارشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۲۱ ب.ظ

عاشقانه


دیدنت باعثِ دلتنگیِ من خواهد شد

بعدِ هر آمدنت رفتن اگر هست ...نیا 


  • milad mirshekar

تصادفاً

milad mirshekar | چهارشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۱۸ ب.ظ

عاشقانه


رادیو می گوید:
«آمار تصادفات خیلی بالاست.»
پس چرا من
تصادفاً هم تو را نمی بینم
باز هم آمار دروغ ؟
.

  • milad mirshekar

نگارا

milad mirshekar | چهارشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۱۵ ب.ظ

عاشقانه


نگارا ...!!
وقت دلتنگی ز که جویم دوایم را....

  • milad mirshekar

شانه ی لرزان

milad mirshekar | چهارشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۱۲ ب.ظ

عاشقانه

شانه ی 

لرزان ما را 

با سرت آرام کن...

  • milad mirshekar

حرف تازه ای ندارم

milad mirshekar | سه شنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۶ ق.ظ

عاشقانه



حرف تازه ای ندارم آمده ام  تاریخ انقضای  " دوستت دارم " هایم  را تمدید کنم :
 " دوستت دارم " ...♥️

  • milad mirshekar

من با تو (قسمت دهم)

milad mirshekar | سه شنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۲ ق.ظ

من با تو لیلی سلطانی

امتحان هاے دے نزدیڪ بود شالم رو سر ڪردم تا برم پیش عاطفہ،خواستم پنجرہ رو ببندم ڪہ دیدم
امین تو حیاط نشستہ،مشغول ڪتاب خوندن بود با صداے سوت ڪسے سرم رو بلند ڪردم،پسر همسایہ
بود،شمارہ داد قبول نڪردم،دست از سرم برنمے داشت باید بہ شهریار،برادرم میگفتم!
با حالت بدے گفت: ڪیو دید میزنے؟
با اخم صورتم رو برگردوندم،امین سرش رو بلند ڪرد و با تعجب نگاهم ڪرد،نفسم بند اومد،مطمئن بودم
رنگم پریدہ!بلند شد و سمت چپ رو نگاہ ڪرد!با دیدن پسر همسایہ اخم ڪرد و دوبارہ مشغول ڪتاب
خوندن شد،اما چند لحظہ بعد با عصبانیت ڪتاب رو پرت ڪرد زمین!سریع پنجرہ رو بستم،زبونم تلخ تلخ
بود، بہ زور نفس عمیقے ڪشیدم، میمیرے از اون بالا نگاهش نڪنے؟!
  • milad mirshekar

عشق اول

milad mirshekar | سه شنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۰۷ ق.ظ

عاشقانه



عشق اول
مثه جای واکسن بچگیامونه
دردش تموم میشه اما جاش پاک نمیشه ...

  • milad mirshekar