پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

به نام خداوند بخشنده ی مهربان
در این وبلاگ سعی در این است جملات و عکس نوشته ها و رمانهای عاشقانه قرار بگیرد.

نویسندگان
آخرین نظرات

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لیلی سلطانی» ثبت شده است

من با تو ( قسمتهای بیست و سه و بیست و چهار)

milad mirshekar | چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۴۰ ق.ظ
من با تو لیلی سلطانی

قسمت بیست و سوم

مشغول تماشا ڪردن تلویزیون بودم شهریار اومد ڪنارم،حرف هاے مادرم یادم افتاد زل زدم تو چشم
هاش و گفتم:داداشے!
سرش رو گذاشت روے دستہ ے مبل،مثل بچہ ها گفت:جونہ داداسے!
با خندہ گفتم:اہ لوس!داداسے!
دستش رو گرفتم.
_شهریار ما فقط همدیگہ رو داریم درستہ؟
سرش رو بہ نشونہ مثبت تڪون داد
_همیشہ باید هواے همدیگہ رو داشتہ باشیم،درستہ هفت سال ازم بزرگترے اما از بچگے پا بہ پام
اومدے!حالا نمیخوام خواهر بدے باشم!
سرش رو بلند ڪرد و جدے نگاهم ڪرد.
  • milad mirshekar

برنامه اندروید (APK) داستان من با تو شامل تمامی قسمتها

milad mirshekar | سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۱۶ ق.ظ

APK داستان من با تو APK داستان من با تو

 

برنامه اندروید (apk) داستان  من با تو

 

دریافت

عنوان: داستان من با تو
حجم: 1.92 مگابایت

نظـــــــــــــــــر فراموش نشه ممنون

 

 

 
  • milad mirshekar

من با تو (قسمت های پانزدهم و شانزدهم)

milad mirshekar | شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۵۷ ب.ظ

من با تو لیلی سلطانی


قسمت پانزدهم

عصبے پاهام رو تڪون میدادم،چند دقیقہ بعد شهریار اومد و سوار ماشین شد،بے حرف ماشین رو،روشن
ڪرد! رسیدیم سر خیابون ڪہ ماشین پدر امین رو دیدم،چندتا ماشین هم پشت سرشون مے اومد!
سریع سرم رو برگردوندم،شهریار سرعتش رو بیشتر ڪرد.
نفس عمیقے ڪشیدم،مثلا براے رفع خستگے امتحان ها داشتم میرفتم باغ عمہ تو ڪرج،داشتم فرار
میڪردم! اولین بار ڪہ مادرم این پیشنهاد رو داد قبول نڪردم،تحمل شلوغے رو نداشتم حتے دوست
نداشتم خونہ باشم!
دلم میخواست یہ جاے تاریڪ تنها تنهاے باشم!

  • milad mirshekar