پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

به نام خداوند بخشنده ی مهربان
در این وبلاگ سعی در این است جملات و عکس نوشته ها و رمانهای عاشقانه قرار بگیرد.

نویسندگان
آخرین نظرات

بگذر تابستان

milad mirshekar | چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۰۰ ق.ظ

بگذر تابستان

بگذر تابستان ،

بگذر ...

حال من با تو خوب نمی‌شود !

پاییز ‌!

حال مرا خوب می‌شناسد


#محمود_دولت_آبادی


  • milad mirshekar

از تـو هـم دل ڪـندم

milad mirshekar | چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۰۰ ق.ظ

عاشقانه

از تـو هـم دل ڪـندم و


دیـگر نپرسـیدم ز خـویش


چـاره ی معــشوق


اگر عــاشـق از او دل ڪـند


چــیست؟!


#فاضل_نظری


  • milad mirshekar

ترانه عشق رستاک

Masoud Hajati | سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۳:۲۰ ب.ظ

  


عشق یه شهره که ازت دور نیست

هر چقد هم جاده بخواد کش بیاد

عشق یه دختر با موهای سیاست

وقتی نشستی تا با ساکش بیاد

عشق همینه که نگاهت کنه

عشق کنی، لرز کنی، تب کنی

تا اس ام اس میزنه دارم میام

پاشی و تهران و مرتب کنی 

عشق یه آهنگ پر از خاطرست، اشکه و لبخند ،ولی عالیه

عشق یه حالی مثل دلواپسی، عشق یه حسی مثه خوشحالی

عشق همینه که اگه خسته بود

خسته نشی باشی و درکش کنی

اگه اذیت میشه از بوی دود

سیگار لعنتی رو ترکش کنی

عشق مثه برفه که میشینه و

خستگی در میکنه تا آب شه

عشق همینه که تا اسمش میاد

ابرا برن اونور و آفتاب شه

  • Masoud Hajati

میرسونمت

Masoud Hajati | سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۲:۴۳ ب.ظ

شبی که بارون شدیدی می بارید،
پرویز شاپور از ” احمد شاملو ” پرسید : چرا اینقدر عجله داری؟!
شاملو گفت : می ترسم به آخرین اتوبوس نرسم.
شاپور گفت : من می رسونمت .
شاملو پرسید : مگه ماشین داری؟
شاپور گفت. : نه، اما چتر دارم!
دوست واقعی کسی است که
در لحظه ای که باید جای دیگر باشد، بخاطر شما در کنارتان باشد.
زندگیتون پر از دوستان و دوستیهای واقعی.
  • Masoud Hajati

دیالوگ | جوکر

Masoud Hajati | سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۳۸ ب.ظ

جوکر: می دونی زخم های صورتم برای چیه؟
من ﻳﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﺯﻳﺒﺎ ﺑﻮﺩ .
ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯی ﻣﻴﮑﺮﺩ ﻭ ﻳﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ بدﻫی ﺑﺎﻻ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﻃﻠﺒﮑﺎﺭﺍ ﺻﻮﺭﺗﺸﻮ ﺧﻂ ﺧﻄی ﮐﺮﺩﻥ
ما پوﻟی ﺑﺮﺍی ﺟﺮﺍﺣﻴﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﻴﻢ ،
ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺪﻭﻧﻪ ﮐﻪ ﺯﺧﻤﺎﺵ برای من ﺍﻫﻤﻴﺘی ﻧﺪﺍﺭﻩ ،
ﺑﺮﺍی ﻫﻤﻴﻦ ﻳﻪ ﺗﻴﻎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﻭ
ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﮐﺮﺩﻡ ، ﻣﻴﺪﻭﻧی ﺑﻌﺪﺵ ﭼی ﺷﺪ؟
ﻧﺘﻮﻧﺴﺖ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی منو ﺑﺒﻴﻨﻪ ﻭ ﺗﺮﮐﻢ ﮐﺮﺩ
ﺣﺎﻻ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻴﺨﻨﺪﻡ ! 
  • Masoud Hajati

خوشبخت‌ترین آدم‌ ها

milad mirshekar | سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ

.

خوشبخت‌ترین آدم‌ ها


کسانی هستند که به


خوشبختیِ دیگران حسادت نمی‌کنند


و زندگی خودشان را


با هیچ کس مقایسه نمی‌کنند


  • milad mirshekar

داستانک(چه سرمایه گذاری ناعادلانه ای)

milad mirshekar | سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ

داستانک

امروز با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم

اووه! معذرت میخوام. من هم معذرت میخوام. دقت نکردم ...


ما خیلی مؤدب بودیم

 من و این غریبه خداحافظی کردیم

و به راهمان ادامه دادیم


کمی بعد از آنروز، در حال پختن شام بودم

فرزندم خیلی آرام کنارم ایستاد

همین که برگشتم به او خوردم و تقریبا انداختمش

با اخم گفتم:

" اه ! از سر راه برو کنار – چرا تو دست و پامی"


قلب کوچکش شکست و رفت


نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم


وقتی توی رختخوابم بیدار بودم

صدای درونم گفت: وقتی با یک غریبه برخورد میکنی، آداب معمول را رعایت میکنی

اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی...

در خانه با آنهایی که دوستشان داری چطور رفتار می کنی؟!


آیا میدانستید که اگر فردا بمیرید

شرکتی که در آن کار میکنید

به آسانی درظرف یک روز برای شما جانشینی می آورد؟


اما خانواده ای که به جا میگذارید

تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد.


و به این فکر کنید که ما خود را وقف کار می کنیم و نه خانواده مان .....


چه سرمایه گذاری ناعادلانه ای


گاندی



  • milad mirshekar

من با تو (قسمتهای چهل و سه و چهل و چهار)

milad mirshekar | سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۶:۰۰ ق.ظ
من با تو لیلی سلطانی
قسمت چهل و سوم
وارد حیاط دانشگاہ شدم،چند قدم بیشتر برنداشتہ بودم ڪہ بهار بدو بدو بہ سمتم اومد و دستش رو زد
روے شونہ م:بَہ عروس خانم!
چپ چپ نگاهش ڪردم و گفتم:اولا سلام،دوم اً نہ بہ بارہ نہ بہ دارہ چرا جار میزنے؟!
با شیطنت نگاهم ڪرد و گفت:سلام عروس! اگہ بہ دار و بار و در و پنجرہ نبود ڪہ مامانش نمے اومد
خونہ تون شمام اجازہ نمے دادے بیان!
همونطور ڪہ قدم بر مے داشتم گفتم:بیا بریم ڪلاس دیر میشہ!
بهار نگاهے بہ ساعت مچیش انداخت و گفت:دہ دیقہ موندہ بیا تعریف ڪن ببینم چے شد!
پوفے ڪردم و گفتم:وا چے بشہ؟! هیچے نشد!
بهار چشم هاش رو ریز ڪرد و گفت:خب بابا حمیدے رو نخوردم!
خواستم ڪلاس بذارم و شوخے ڪنم همونطور ڪہ با دست گوشہ ے چادرم رو گرفتہ بودم گفتم:بهار من
ڪہ قبول نمے ڪردم مامانش خیلے گیر بود ڪم موندہ بود بگم سمج بسہ دیگہ چقدرم بداخلاق و بد
عُنق!
  • milad mirshekar

میخواهی کودک باشی...

Masoud Hajati | دوشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۵۷ ق.ظ

گاهـــــی " دلت " ...
از سن و ســـــالت مـــــی گیرد ... !!! میخواهـــــی " کودک " باشـــــی .....!
کودکــــی که ...
به هر بهـــــانه ای ...
به " آغــــــــوشِ " غمخواری ......

پنــــــاه می برد !!!
و ...
آســـــوده " اشک " مـــــی ریزد !!!
هـــــــــی ... ؛
بزرگ ک باشــــی ...
بایـــــــد ... :
" بغض هـــــــای " زیادی را ...
" بی صـــــدا " دفن کنــــــی .....!!

  • Masoud Hajati

راست بگو

milad mirshekar | دوشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ق.ظ

راست بگو

جز من

اگرت عاشق و شیداست ، بگو

ور میل دلت به جانب ماست ، بگو


ور هیچ مرا در دل توجاست ، بگو

گر هست بگو ،

نیست بگو ،

راست بگو


  • milad mirshekar