milad mirshekar | پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۳۶ ب.ظ

قسمت سیزدهم
کتاب رو گذاشتم تو کیفم، نمی تونستم درس بخونم،تو شوک رفتار دیروز امین و عاطفه بودم! نمیخواستم
فکر و خیال کنم،مشغول سالاد درست کردن شدم،مادرم وارد خونه شد همونطور که چادرش رو آویزون
می کرد گفت:هانیه بلا، چرا به من نگفتی؟
با تعجب نگاهش کردم.
_چیو نگفتم مامان؟
رو به روم ایستاد
_قضیه امین!
بدنم بی حس شد، به زور آب دهنم رو قورت دادم، زل زدم به چشم هاش.
_چه قضیه ای؟!
milad mirshekar | پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۲۴ ب.ظ

با خنده جلو آمد و از عشق سخن گفت
در لحظه ی رفتن سخن از فلسفه آورد..!
#امیرحسین_اثناعشری
کانال تلگرام
milad mirshekar | پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۲۱ ب.ظ

بی محلّی کردنـَت بدجور داغَم میکند؛
دلخوشم که ، از محبت خارها گل میشود
#امیرحسین_اثناعشری
کانال تلگرام
milad mirshekar | پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۱۱ ب.ظ

بی خبر از رَه رسید، عِشق به درگاهِ ما
ما که غریبه پرَست؛ زود تعارُف زَدیم!
#امیرحسین_اثناعشری
کانال تلگرام
milad mirshekar | پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۰۱ ب.ظ

ابرها محوِ تو بودند و هوا بیتاب گشت
همزمان برقِ دوچشمانِ تو باران ساز شد
خاک، اطرافِ قدم های تو بر سر میزد و
دردهایم با عبورت یک به یک آغاز شد...
#امیرحسین_اثناعشری
کانال تلگرام
milad mirshekar | پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۵۵ ب.ظ

راضی ام حتی پس از مرگم بیاید بر سرم
باز دلخوش میشوَم با نوشدارویی که نیست..
#امیرحسین_اثناعشری
کانال تلگرام
milad mirshekar | پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۵۳ ب.ظ

شک ندارم که اگر روی تو معلوم شود
روی گردان کند این، سوی تلسکوپ ها را
#امیرحسین_اثناعشری
کانال تلگرام
milad mirshekar | پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۴۹ ب.ظ
بعد تو آب خوش نرفته در گلویم
بغض آنچنان در جای خود محکم نشسته...
#امیرحسین_اثناعشری
کانال تلگرام
milad mirshekar | پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۳۶ ب.ظ

دوست داشتنت
شعری کلاسیک است
که تمام عاشقانههای مدرن را
به ستوه میآورد...
milad mirshekar | چهارشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ

قسمت یازدهم
با خستگے نگاهم رو از ڪتاب گرفتم.
_عاطے جمع ڪن بریم دیگہ مخم نمے ڪشہ!
سرش رو تڪون داد،از ڪتابخونہ اومدیم بیرون و راهے خونہ شدیم رسیدیم جلوے درشون،مادرم و خالہ
فاطمہ رفتہ بودن ختم، قرار شد برم خونہ عاطفہ اینا،عاطفہ در رو باز ڪرد،وارد خونہ شدیم خواستم
چادرم رو دربیارم ڪہ دیدم امین تو آشپزخونہ س، حواسش بہ ما نبود، سر گاز ایستادہ بود و آروم نوحہ
میخوند!
_ارباب خوبم ماہ عزاتو عشق ہ،ارباب خوبم پرچم سیاتو عشق ہ...
چرا با این لحن و صدا مداح نمیشد؟! ناخودآگاہ با فڪر یہ روضہ دونفرہ با چاے و صداے امین لخند
نشست روے لبم!
عاطفہ رفت سمتش.
_قبول باشہ برادر!