فریاد که جز اشک شب و آه سحرگاه
اندر سفر عشق، مرا همسفری نیست
ناله ای زندانی ام، ایکاش آزادم کنیمن سکوتی بی قرارم، کاش فریادم کنیشهر متروکم، پر از کینه، پر از نفرت، ولیآرزو دارم بیایی عشـــق آبادم کنی#فاضل_نظری