پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

به نام خداوند بخشنده ی مهربان
در این وبلاگ سعی در این است جملات و عکس نوشته ها و رمانهای عاشقانه قرار بگیرد.

نویسندگان
آخرین نظرات

داستانک (فقط سرد بود)

milad mirshekar | شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۴۸ ق.ظ

داستانک

داشتم برگه های دانشجوهامو صحیح میکردم....

یکی از برگه های خالی حواسمو به خودش جلب کرد...

به هیچ کدام از سوال ها جواب نداده بود. ...


فقط زیر سوال آخر نوشته بود: «نه بابام مریض بوده، نه مامانم، همه صحیح و سالمن شکر خدا. تصادف هم نکردم، خواب هم نموندم، اتفاق بدی هم نیفتاده. دیشب تولد عشقم بود. گفتم سنگ تموم بذارم براش. بعد از ظهر یه دورهمی گرفتیم با بچه ها. بزن و برقص. شام هم بردمش نایب و یه کباب و جوجه ترکیبی زدیم. بعد گفت: بریم دربند؟ پوست دست مون از سرما ترک برداشت ولی می ارزید. مخصوصن باقالی و لبوی داغ چرخی های سر میدون. بعدش بهونه کرد بریم امامزاده صالح دعا کنیم به هم برسیم. رفتیم. دیگه تا ببرمش خونه و خودم برگردم این سر تهرون، ساعت شده بود یک شب. راست و حسینی حالش رو نداشتم درس بخونم. یعنی لای جزوتم باز کردما، اما همش یاد قیافش می افتادم وقتی لبو رو مالیده بود رو پک و پوزش. خنده ام می گرفت و حواسم پرت می شد. یهویی هم خوابم برد. بیهوش شدم انگار. حالا نمره هم ندادی، نده. فدا سرت. یه ترم دیگه آوارت میشم نهایتش. فقط خواستم بدونی که بی اهمیتی و این چیزا نبوده. یه وقت ناراحت نشی.»


چند سال بعد، تو یک دانشگاه دیگر از پشت زد روی شانه ام. گفت:

 «اون بیستی که دادی خیلی چسبید»...

 گفتم: «اگه لای برگه ات یه تیکه لبو می پیچیدی برام بهت صد می دادم بچه.»...

 خندید و دست انداخت دور گردنم. گفت: «بچمون هفت ماهشه استاد. باورت میشه؟» ...

عکسش را از روی گوشیش نشانم داد. خندیدم.

گفت: «این موهات رو کی سفید کردی؟ این شکلی نبودی که.»...

 نشستم روی نیمکت فلزی و سرد حیاط. نشست کنارم. دلم میخواست براش بگویم که یک شبی هم تولد عشق من بود که خودش نبود، دورهمی نبود، نایب نبود، دربند نبود، امامزاده صالح نبود،......

فقط سرد بود....

#مرتضی_برزگر


  • milad mirshekar

من با تو (قسمتهای بیست و هفتم و بیست و هشتم)

milad mirshekar | شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۴۲ ق.ظ

من با تو لیلی سلطانی


قسمت بیست و هفتم

استاد از ڪلاس بیرون رفت،سریع بہ بهار گفتم:پاشو بریم چادر رو پس بدم!
با خستگے بلند شد،همونطور ڪہ از ڪلاس بیرون میرفتیم گفت:هانے بہ نظرم باید از سهیلے هم تشڪر
ڪنے!
تمام ماجرا رو براش تعریف ڪردہ بودم،با شڪ گفتم:روم نمیشہ!تازہ این طلبہ س توقع تشڪر از
نامحرم ندارہ!
دستش رو بہ نشونہ خاڪ بر سرت گرفت سمت سرم!
خندہ م گرفت،از دانشگاہ خارج شدیم و رفتیم بہ سمت حسینیہ!
بهار چشم هاش رو بست و هوا رو داد تو ریہ هاش همونطور گفت:آخے سال جدید میاد،هانے بے عصاب
دلم برات تنگ میشہ!
با حرص گفتم:من بے عصابم؟!
  • milad mirshekar

بی تو مردن آرزوست

milad mirshekar | شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۰۲ ق.ظ

خیلی از این نوشته خوشم اومد از وبلاگ یکی از دوستان برداشتم


دلم تنگ است و غمگین است 

دلم آشوب تو دارد 


دلم سرگشته  و حیران 

سوال از کوی تو دارد !!


مدام از من نپرس ای دل 

سراغ از دل نمی گیری !!


زخود رانده مرا آن دل 

 دل بی رحم و  خون ریزش


نگو ای دل سراغش گیر 

 نگو ای دل وفایش کن!!


کجاست مجنون لیلی ها 

که آموزد وفایم را


شب و روزم  شده لیلی 

به غیر از تو نبود میلی


مدام ذکر تو  را گویم 

گهی ناله گهی زاری


اگر با تو وصالی نیست 

چرا عاشق تو را گشتم!!


چرا دیوانه و رنجور

پی آن جام می، گشتم


گناه عاشقی  را گوی؟؟؟

سپس من را بران از کوی!!


نگو عاشق، نباید گشت

نگو عاشق، چو بیمارست


که تا عاشق نشد آدم

نداند درد و این ماتم


اگر رنگی به صورت نیست

اگر مال و مقامی نیست


عوض، عشقی به دل دارم

که در مجنون لیلی نیست !!


نه فرهاد اینچین بودَش!!
نه مجنون این همه عاشق!!!


ز اقبال بد ما شد !!

که یار با دیگری یار شد!!!


هنوز باور نشدرفتی!!

من عاشق تو را خواهم!!


اگر با تو نباشد عشق!!

ز دنیا مرگ و غم خواهم !!!


خدایا ظلم و جورت را !!!

تمام کردی به این تنها!!!


فقط خواهش کنم از تو!!

ز مرگ راحت شوم از تو!!!


منبع

pitek.blog.ir

  • milad mirshekar

زندگی مشغله ای جدی است

milad mirshekar | شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۴۶ ق.ظ

زندگی مشغله ای جدی است

❤️ زندگی
مشغله ای جدی است
درست مثل

دوست داشتن تو❤️

  • milad mirshekar

لذت دنیا

milad mirshekar | شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۴۱ ق.ظ

لذت دنیا


لذت دنیا

داشتن کسی ست
که دوست داشتنش
حواسی برای آدم نمی گذارد

  • milad mirshekar

تمام دنیایی

milad mirshekar | شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۲۷ ق.ظ

تمام  دنیایی

برای دنیا شاید یڪ نفـرباشی

اما برای من تمام  دنیایی

  • milad mirshekar

من با تو (قسمتهای بیست و پنج و بیست و شش)

milad mirshekar | شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۲۰ ق.ظ

من با تو لیلی سلطانی


قسمت بیست و پنجم

ڪیفم رو انداختم روے دوشم و از روے صندلے بلند شدم،سرم گیجم رفت،دستم رو گذاشتم روے شقیقہ
م!
بهار نیومدہ بود،تنهایے از دانشگاہ اومدم بیرون،چند قدم بیشتر نرفتہ بودم ڪہ سرم دوبارہ گیج رفت!
از صبح حالم خوب نبود،چندبار چشم هام رو باز و بستہ ڪردم!
هر آن ممڪن بود بخورم زمین،دستم رو گذاشتم روے درختے ڪہ ڪنارم بود و نشستم همونجا!
صداے زنے اومد:خانم حالتون خوبہ؟
بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم بہ زور لب زدم:میشہ برام یہ تاڪسے دربست تا تهران بگیرید؟!
اومد نزدیڪم،چادرش رو با دست گرفت و گفت:میخواے ببرمت درمانگاہ؟!اینطورے تا تهران ڪہ
نمیشہ!
  • milad mirshekar

شوق تسـلیم تو بودن

milad mirshekar | شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۱۴ ق.ظ

شوق تسلیم تو بودن

شوق تسـلیم تو بودن

 لحظه لحظه تو تنم بود

 بهترین تصویر عمرم

 عکـس زانو زدنم بود...

  • milad mirshekar

تو ایمان منی

milad mirshekar | شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۱۰ ق.ظ
تو ایمان منی
ناز پروده ے عشق تو شدم
جان منے...

درد خود با کہ بگویم
کہ تو درمان منے..

دین و دنیا و همہ هستی من
رفتہ بہ باد

هیچ سرمایہ مـرا نیست
تو ایمان منی



  • milad mirshekar

یک نفر هست

milad mirshekar | شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۰۷ ق.ظ

یک نفر هست

یک نفر هست که لب

وا بکند می میرم


خنده ی معجزه آسا

بکند می میرم


در کنارش بخدا

حس عجیبی دارم


بوسه موکول به

فردا بکند میمیرم



  • milad mirshekar