پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

به نام خداوند بخشنده ی مهربان
در این وبلاگ سعی در این است جملات و عکس نوشته ها و رمانهای عاشقانه قرار بگیرد.

نویسندگان
آخرین نظرات

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیگه نمیشه» ثبت شده است

دیگه نمیشه(قسمت سوم)

milad mirshekar | چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
رمان دیگه نمیشه

 
تو عالم خواب به سر میبردم که با تکون های شدید یه نفر چشامو باز کردم...

رزالین: دختر پاشو دیگه چقدر میخوابی؟

ـ اااااه ولم کن رزالین.

به پهلو دراز کشیدم، چشامو بستم تا بلکه دوباره بتونم بخوابم.

یه دفعه رزالین جیغ کشید:
ـ رزااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

انقدر جیغش بلند بود که سریع از تخت بلند شدم و به دستشویی رفتم...

حوله به دست، درحالی که صورتمو خشک میکردم وارد آشپزخونه شدم.
  • milad mirshekar

دیگه نمیشه(قسمت دوم)

milad mirshekar | سه شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۰۰ ب.ظ

رمان دیگه نمیشه



35 دقیقه گذشته بود که صدای زنگ در بلند شد...

با اخم از روی مبل بلند شدم،خودمو به در رسوندم و بازش کردم.

قیافه جذاب لیزی درحالی که لبخند دندون نمایی تحویلم میداد،جلوم ظاهر شد.
قد خیلی بلند و صورت سفیدش باعث زیباییش شده بود.موهای بلوندش رو دورتادور صورتش باز گذاشته بود و چشای سبزش به روم میخندید.
نیشش تا بناگوش باز بود.

اخممو غلیظ تر کردم و گفتم:
ـ 5 دیقه تاخیر!
+ رزاااا جوووووووون... عزیز دلم معذرت.حالا یه بوس به رفیقت بده که بدجور دل تنگت بود.

  • milad mirshekar

دیگه نمیشه(قسمت اول)

milad mirshekar | سه شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۶، ۱۲:۴۹ ق.ظ

رمان دیگه نمیشه


"رزا "
آفتابی که رو صورتم افتاده بود،به شدت اذیتم میکرد.صورتمو جمع کردم و کل پتو رو روی صورتم انداختم...واای این زیر چقدر گرمه!نه مثل اینکه حتما باید بیدارشم!
پتو رو کنار زدم و با اکراه چشامو باز کردم.آفتاب گرم و سوزان از درون پنجره به اتاقم میتابید.یه کمی عجیب بود که این موقع سال هوا آفتابی باشه!
 
هر چی فحش بلد بودم نثار آفتاب کردم و سرجام نشستم.هنوزم منگ خواب بودم.چشامو با هردو دستم مالیدم و یه خمیازه طولانی کشیدم.

چشمامو دور تا دور اتاق چرخوندم... نگاهم رو قاب عکس کنار تختم ثابت موند.اشک تو چشام حلقه زد.

  • milad mirshekar