رمان (پرنسس لجباز من)
نویسنده : شبنم نقش بندی کاربران
تعداد صفحات : ۱۴۵
ژانر : عاشقانه کلکلی یه مقدار طنز پایان خوش
خلاصه رمان :
برآنچه گذشت
آنچه شکست
آنچه نشد
آنچه ریخت
حسرت نخور
زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ….
عشق اگر بی درد بود زیبا نمیشد
عشق منطق و زبان و همشهری و … نمی شناسد
اری اینگونه باید عشق را پذیرفت
(نه ملی اگه اسون باشه که تحقیقت ب درد نمیخوره اونوقت باید قابش کنی بزنی به دیوار فقطم خودت نگاش کنی )
اوه اوه راس گفتی هاااا پس سخت باشه
(اخه ملی باز چرتو پرت گفتیا اگه سخت باشه بعد باید خربیاری و باقالی بار کنی اصلا فکرشو کردی اگ سخت باشه ممکنه نتونی مطالب جمع اوری کنی )
خب وجی جون (وجدان جون) بالاخره از این دوتا یکی هس دیگ مجبورم خودمو واس یکیش اماده کنم
(اره راس میگی واس اولین بار تو زندگیت ی حرفی زدی قانع شدم هااا )
خفه باو من همیشه راس میگم ایششش
اصلا از خدا میخوام رضوی(استادمون) ی موضوع بده که نه سخت باشه نه اسون یه موضوعی که هم بلد باشم هم نباشم و برم تحقیق کنم
(اصلا فهمیدی چ گفتی)
جون تو ک میخوام نباشی نفهمیدم فقط گفتم یه چیزی بپرونم تا ی حرفی گفته باشم
ای خدا اخه مـــ
+خانوم کامکـار
وای این دیگه کیه تازشم فامیلیم هم بلده
+با شمام خانوم کامـــــــــــــــــــــــکار
یهو به خودم اومدم ای وای اینکه استاده
حواستون کجاست اصلا در کلاس حضور دارید فکر کنم فقط حضور جسمی دارید
سرمو انداختم پایین تا ی خورده قیافم مظلوم بشه دلش واسم بسوزه همون طور ک سرم پایین بود گفتم