milad mirshekar | چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۴۴ ق.ظ
قسمت سی و یکم
بهار پاڪت آبمیوہ رو بہ سمتم گرفت و گفت:دیروز ڪلاس نیومدے نگرانت شدما!
آبمیوہ رو از دستش گرفتم،همونطور ڪہ نے رو وارد پاڪت مے ڪردم گفتم:حالم زیاد بد نبود اما
طورے هم نبود ڪہ بتونم سرڪلاس بشینم خدا سهیلے رو خیر....
milad mirshekar | چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۳۹ ق.ظ
در مراسم بزرگداشت بیل برادلی، سناتور نیوجرسی که در سال 1987 برگزار شد اتفاق جالبی رخ داد:
برادلی منتظر بود تا سخنرانی اش را ایراد کند. پیشخدمتی که مشغول کار بود، تکه ای کره در بشقاب او گذاشت.
برادلی به او گفت:ببخشید ممکن است
من دوتکه کره داشته باشم؟
پیشخدمت جواب داد:خیر! هرنفر، یک تکه !
برادلی گفت: "گمان می کنم شما مرا بجا نیاوردید. من بیلی برادلی، فارغ التحصیل آکسفورد، بازیکن حرفه ای بسکتبال، قهرمان جهان و سناتور ایالات متحده هستم.
پیشخدمت گفت: خب، شاید شما
هم نمی دانید من چه کسی هستم؟
برادلی گفت:نه، نمی دانم. شما چه کسی هستید؟".
پیشخدمت گفت:من مسئول کره ها هستم.!!!
هر وقت ما به سطحی از توسعه یافتگی رسیدیم که اینجور مسئولانی برای "کره های کشورمان" تربیت کردیم، فسادهای هزار هزار میلیاردی و بدبختی و فقر و فلاکت ها و غیره مان هم حل خواهد شد!!
راستی من و تو در کجای این
تربیت و رفتار ایستاده ایم؟
milad mirshekar | چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۳۵ ق.ظ
درد دارد وقتی تو
برای دوست نداشتنِ من
هزار و یک دلیل بیاوری
ومن،برای دوست داشتنت
بدونِ هیچ دلیلی دل را بهانه کنم
milad mirshekar | چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۳۳ ق.ظ
" صبح بخیر " گفتن
چه رسمِ شیرینیست
وقتی که هر روز بهانهام میشود
برای بوسیدنت ...
milad mirshekar | چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۳۰ ق.ظ
چشم غمگینش به رویم خیره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکید
لرزه افتادش به گیسوی بلند
زیر لب غمناک خواند
نالهی زنجیرها بر دست من
milad mirshekar | چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۲۶ ق.ظ
شورِ تلخی را درآورده اند
قهوه هایی که
طعم نگاهت را می دهند...
#سارا_مستفیدی
milad mirshekar | چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۲۳ ق.ظ
دمها قند را میشکنند
تا از طعمش استفاده کنند
رکورد را میشکنند تا به افتخار برسند
هیزم رامیشکنند تابه گرمای آتش برسند
غرور را میشکنند تا به افتادگی برسند سکوت را میشکنند به آوازی برسند !!
آدمها برای تمام شکستن ها دلایل خوبی دارند
اما من هنوز نفهمیدم که چرا آدمها دل را میشکنند ؟
milad mirshekar | چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۱۴ ق.ظ
ترسم آخر ز غم عشق تو دیوانه شوم
بیخود از خود بشوم راهی میخانه شوم
انقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب
نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب
milad mirshekar | چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۱۱ ق.ظ
اندکی هم لبخندت
تاباور کنم
زندگی زیباست
کمی هم
دوستت دارم
گفتنت را
برای زنده ماندنم
میبینی چه کم توقع ام
milad mirshekar | چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۰۸ ق.ظ
هر چه داشتم . . .
برایش رو کردم . . .
اما
نامهربان " اسیر " نشد . . .
《سیر 》شد