پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

جملات ، کلمات، عکس نوشته و رمان عاشقانه

پندار

به نام خداوند بخشنده ی مهربان
در این وبلاگ سعی در این است جملات و عکس نوشته ها و رمانهای عاشقانه قرار بگیرد.

نویسندگان
آخرین نظرات

۶۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

من با تو (قسمتهای سی و پنج و سی و شیش)

milad mirshekar | جمعه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۴۳ ق.ظ
من با تو لیلی سلطانی
قسمت سی و پنجم
مادرم آروم گریہ مے ڪرد،من هم گوشم رو سپردہ بودم بہ صوت قرآن و گریہ ے هستے،آروم اشڪ
مے ریختم!
مادر مریم،هستے رو محڪم در آغوش گرفتہ بود و گریہ مے ڪرد!
عاطفہ و خالہ فاطمہ هم با گریہ میخواستن هستے رو ازش جدا ڪنن!
احساس ڪردم هستے دارہ خفہ میشہ،سریع بلند شدم و رفتم بہ سمتشون!
آروم دست هاے مادر مریم رو گرفتم و گفتم:هستے رو بدید بہ من دارہ اذیت میشہ!
صورتش رو چسبوند بہ صورت هستے و هق هق ڪرد!
نالہ ڪرد:دخترم!
  • milad mirshekar

من با تو (قسمتهای سی و سه و سی و چهار)

milad mirshekar | جمعه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۲۹ ق.ظ
من با تو لیلی سلطانی
قسمت سی و سوم
آقاے رسولے رییس دانشگاہ دستے بہ صورتش ڪشید و گفت:ڪہ اینطور!
دست هاش رو،روے میز بهم گرہ زد و ادامہ داد:بنیامین عظیمے پروندہ جالبے ندارہ!فڪرڪنم با این
چیزایے هم ڪہ گفتے وقتش شدہ اخراج بشہ!
از روے صندلے بلند شدم،ڪیفم رو انداختم روے دوشم.
_هرطور صلاح میدونید،دلم نمیخواد آقاے سهیلے بے گناہ این وسط بسوزن!
آقاے رسولے لبخندے زد و گفت:این وصلہ ها بہ امیرحسین نمے چسبہ!خوب میشناسمش!
سرم رو تڪون دادم و گفتم:میتونم برم؟
  • milad mirshekar

تو همان شیرینیِ دوران کودکی هستی

milad mirshekar | جمعه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۵۸ ق.ظ

تو همان شیرینیِ دوران کودکی هستی

تو
همان شیرینیِ دوران کودکی هستی
که می‌گذاشتند بالای کمد !

و من هنوز
دستم به تو
نمی‌رسد ...‌

#مریم_قهرمانلو


  • milad mirshekar

داستانک(عبید زاکانی)

milad mirshekar | جمعه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۴۷ ق.ظ

داستانک


گویند عبید زاکانی در زمان پیرى با اینکه چهار پسر داشت تنها بود و فرزندانش هزینه زندگى او را تامین نمیکردند، لذا او چاره اى اندیشید و هر یک از پسران را جداگانه فراخوانده و به او میگفت:

من علاقه خاصی به تو دارم و فقط به تو میگویم حاصل یک عمر تلاش من ثروتی است که در خمره ای گذاشته و در جائی دفن کرده ام. پس از مرگم از فلان دوست مکان آن را پرسیده و آن ثروت را براى خود بردار.

این وصیت جداگانه باعث شد که پسرها به پدر رسیدگى و محبت کنند و عبید نیز آخر عمرش با آسایش زندگی کرد تا از دنیا رفت.

پسرانش بعد از دفن پدر نشانی دفینه را از دوست وی گرفته آنجا را حفر کردند تا سر و کله خمره پیدا شد.

اما وقتى خمره را باز کردند، داخلش را از سکه های طلا خالی و تنها ورقی یافتند که بیت شعری در آن نوشته بود:

خداى داند و من دانم و تو نیز دانى

که یک فُلوس ندارد عبید زاکانى


  • milad mirshekar

تو بگویی " دوستت دارم "

milad mirshekar | جمعه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۱۰ ق.ظ

تو بگویی

دوست داشتم
معلمِ املایِ تو بودم !
و " دوستَت دارم " را املا بگویم
و هی بپرسم تا کجا گفتم؟
تو بگویی " دوستت دارم "

  • milad mirshekar

دلبر بیگانه مخواه

milad mirshekar | جمعه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۶، ۰۶:۵۱ ق.ظ

دلبر بیگانه مخواه

دلبرم رفت ودلم رفت به دنبال دلش

اوبه دنبال رقیب ودل به دنبال دلش

دل بِکَن ای دلکم عشق بیهوده مخواه

یار بیگانه مشو دلبر بیگانه مخواه
#مولانا

  • milad mirshekar

داستانک ( آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم رفته بودم)

milad mirshekar | پنجشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۲۹ ق.ظ

داستانک


با پدرم رفتم سیرک، توی صف خرید بلیط؛
یک زن و شوهر با 4تا بچشون جلوی ما بودند.
وقتی به باجه رسیدند و متصدی باجه،
قیمت بلیط ها رو بهشون اعلام کرد،
ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد
و نگاهی به همسرش انداخت،معلوم بود
که پول کافی ندارد و نمیدانست چه بکند...!

ناگهان پدرم دست در جیبش کرد
و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد
و روی زمین انداخت،سپس خم شد
و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد
زد و گفت: ببخشید آقا،
این پول از جیب شما افتاده!

مرد که متوجه موضوع شده بود،
بهت زده به پدرم نگاه کردو گفت:
متشکرم آقا...!

مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش
بچه هایش شرمنده نشود،
کمک پدر را پذیرفت،بعد از ینکه بچه ها
بهمراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدن،
ما آهسته از صف خارج شدیم
و بدون دیدن سیرک به طرف خانه  برگشتیم
و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم!

"آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم رفته بودم"
ثروتمند زندگی کنیم،
بجای آنکه ثروتمند بمیریم!
انسانیت نهایت دین داریست....!

  • milad mirshekar

تــوبه میڪنم

milad mirshekar | پنجشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۱۹ ق.ظ
تــوبه میڪنم
تــوبه میڪنم

از تـــمام

دوستت دارم هاے

پیش از تـــو


  • milad mirshekar

تو بیا

milad mirshekar | پنجشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۱۶ ق.ظ

تو بیا

تو بیا مست

در آغوشِ من و دل خوش دار

مستی‌ات با بغلت

هر دو گناهش با من...

#حسین‌_منزوی

  • milad mirshekar

کسی که روی تو دیده‌ست

milad mirshekar | پنجشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۱۲ ق.ظ

کسی که روی تو دیده‌ست


کسی که روی تو دیده‌ست حال من داند

که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند


چه روزها به شب آورد جان منتظرم

به بوی آن که شبی با تو روز گرداند

#سعدی


  • milad mirshekar